-65- اگر سه دست داشتم!یا اگر دستانم روی سرم بودند
از زمانی که به خاطر دارم خانم جون مرا یک سر و سه دست صدا میکرد...محله مان پر از پسر بود..پسرهایی هم سن و سال خودم...بعدازظهر که میشد دوچرخه قرمز رنگم را برمیداشتم و بازی میکردم...همه مان شبیه هم بودیم...مثلا همین همسایه کناریمان احمد..چهاردست داشت که دوتای آن روی زانوهایش و دوتای دیگرش کنار گوشش روییده بودند..یا همین هوشنگ که سه دستش از میان ابروانش بالا آمده بودند.همه مان رفیق بودیم..چه هوشنگ چه احمد و چه من که سه دستم از میان موهای پرپشتم بالا آمده بود..در یکی از صبح های جمعه با صدای کامیون بلند شدم..از پنجره بیرون را نگاه کردم..امیر بعد از سال ها که خانه شان را به خاطر کار پدرش جابجا کرده بودند برگشته بودند..امیر با همه مان فرق داشت..او تنها دو دست داشت و هر دو دستش هر کدام از شانه اش درآمده بودند!او با همه مان متفاوت بود!!! پ.ن : یه هویی و بدون فکر تو مدرسه!
- ۹۶/۰۲/۰۸