-428- اگر گرمای محبت تو قلبم نبود
ما نمیدونیم گاهی حرفهامون چه حسهای بدی رو در دیگران ایجاد میکنن، نمیدونن که ما تموم زورمون رو جمع کردیم که در جمعی حاضر بشیم و وقتی یک هو یک جمله به ظاهر ساده میگین نفسمون بند میاد و تیریه در قلبمون. انقدر که برای ابد جاش میمونه. الآن یادم اومد باز. الآن که دلم برات تنگ شده بود یادم افتاد که پارسال فلان آدم چه حرفی بهم زد و چقدر اذیت شدم. یادم افتاد و باز اشکی شدم. با چی این خاطره رو فراموش کردم؟ با یادآوری محبت توی چشمات وقتی نگاهم میکنی. اگر اینو نداشتیم دیگه هیچی برام نمیموند. حالا که دوستداشتنت رو میبینم دلم گره به بودنت. حتی اگر تمام دنیا نفهمنش و با ما یه طوری برخورد کنن ما از خودمون دور نمیشیم. من تو رو دارم. دستات رو دارم و همین برام بسه.
قلبم. قلبم. قلبم. قلبم تیکهپارهست. گاهی حس میکنم برای بعضیا همهچیز خیلی آسونه اما برای ما سخته. درست میشه. آسونتر میشه. ما هم از این روزامون رد میشیم.
حرفهای زیاد و اشکهای زیادی دارم. اما فعلا نه. فعلا صبر میکنیم تا یه روز خوبتری بیاد که بتونیم حرف بزنیم. با خیال راحتتر.
فقط اینکه؛ من و تو هیچ کس رو جز خودمون و خدامون نداریم.
- ۰۱/۰۹/۱۸
بچهی عزیزم =(
این محبتها شبیه نورن و چقدر خوبه که این نور رو داری. امیدوارم براتون آسون بشه همه چیز 3>