آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

-93- نگاهِ خدا

شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۰۵ ب.ظ

قشنگ وقتی مغرور میشم به خودم خدا صاف میزنه وسط کمرم که بفهمم همچینم خبرایی نیست:)) خدا ماچ بهت که حواست بهم هست

  • آسو نویس

-92- ای جذابِ جذاب ها

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۰۳ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۳ مهر ۹۶ ، ۱۸:۰۳
  • آسو نویس

-91- ترکیبی متشکل از آدم ها

چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۰۳ ب.ظ


این آدم خودش نیست..تنها نیست..متشکل شده از آدم های مختلف..وجودم ترکیبی از آدم ها است..در برهه های زمانی مختلف..وقتی که یک دستی فرمان را می چرخاند..وقتی زیرچشمی نگاهم می کردند..یا حتی وقتی که بی اراده نگاهمان به هم گره میخورد و چشمانمان را می دزدیدیم.

این آدم من نیستم ترکیبی است از آدم های مختلف در موقعیت های مختلف..وقتی که من گریه می کرده ام وغم داشته ام در آغوشم گرفته اند و وسط تمام غم هایی که روی گونه هایم سرازیرمی شدند وادارم کرده اند با صدای بلند قهقهه بزنم..آن ها همان هایی هستند که وقتی ترسیده ام..وقتی دستانم یخ کرده است و دل درد عصبی گرفته ام با لبخندهایشان به من امید داده اند و بی آن که چیزی بگویند دستانم را گرم کرده اند.

من خودم نیستم .. من تواَم..وقتی لبخند میزنی..وقتی دستانت را تکان میدهی..وقتی چشم هایت را میدزدی..در تک تک لحظات این دیگر من نیست..تو است..اینجا جایی است که دیگر منیتی معنا ندارد برای ماندن..هر چه هست تو است.

این آدم تنها نیست..ترکیبی است از چشم های امیدواری که منتظراند..فیلم هایی یواشکی به بهانه فیلم برداری از باران اما در حقیقت برای ضبط صدای خنده هایشان..بارانی که ترکیب میشد با جزییات ریز..از صداها..حرف ها..اصرارها..

حق دارم بگویم لعنت به این زندگی؟حق دارم بگویم تف تو این زندگی؟نه حق ندارم..باید دوباره بلند شوم و بگویم ببین زندگی هنوز خوشگلیاشو داره..

پ.ن : I had no idea that smile of yours would become my noose

پ.ن : ادامه بده،به زندگی،به لبخند..

پ.ن‌ : چرا نمیشه یه سری لحظات رو برای همیشه ذخیره کرد و هرموقع خواستی بتونی برگردی تویِ اون لحظه؟پس دانشمندای لعنتی دارن چی اختراع میکنن؟


  • آسو نویس

-90- نیو پیپل

شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۴۱ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۵ مهر ۹۶ ، ۱۹:۴۱
  • آسو نویس