-59- آن من است او
پرده را کنار میزنم و با یک گیره به گوشه پنجره وصلش میکنم... پنجره را باز
میکنم هوای خنک صبح جمعه کل خانه را در بر میگیرد..گلدان های رنگارنگی که
خی لی وقت است پشت پنجره مهمان خانه ام شده اند را آب می دهم ..آهنگ را پلی
میکنم.چاوشی شروع می کند به خواندن:"جان من است او..."دو تخم مرغ..کمی
آرد..شیر و همه وسایل را با هم ترکیب میکنم وقتی که آماده شد آنها را در
قالب کیک میگذارم .."مثل ندارد باغ امیدش"فر را روشن میکنم و قالب کیک را
با احتیاط داخلش میبرم.
دامن گلداری که مرا شبیه دخترهای زیبای شمال می
کند را تنم می کنم ...با یک پیرهن ساده فیروزه ای که آستین های بلندش همیشه
مانع از کارهایم میشود و وادارم می کند که چندتایی تای رو به بالا
بزنمشان..."شمع دل است او"جلوی دراور مینشینم ..حالا بوی کیک تمام فضای
خانه را پر کرده است.موهایم را چند بار دور دستم میپیچانم و سپس با گیره ای
آنها را نگه میدارم..
به سمت آشپزخانه می روم دستگیره را بر می دارم و
در فر را باز میکنم ...بوی کیک تازه خودش را روی صورتم پرتاب می
کند.."معتدل است او"آن را روی میز میگذارم و لیوان و بشقاب گلدار صورتیمان
را میچینم..گل های نرگسی که صبح از دکه گل فروشی گرفته ام توی گلدان می
گذارم...کلید در قفل در می چرخد و کسی وارد می شود ... لبخندش از بوی کیک
عمیق تر می شود...می گوید : سلام
و تمام زندگی ام سراسر شور می شود...
چاوشی می گوید "آن من است او...هی مبریدش..."
- ۹۶/۰۲/۰۷