آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-442- یادمه

سه شنبه, ۸ شهریور ۱۴۰۱، ۰۸:۵۰ ب.ظ

خدایا. من این لحظه‌ها رو یادم نمی‌ره. تو هم یادت نمی‌ره. مطمئنم. اون لحظاتی که اشکی می‌شم، نفسم بالا نمیاد و کل وجودم تمنای چیزی رو می‌کنه که نمی‌تونه داشته باشتش.

  • آسو نویس