آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-439- زخم باز

دوشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۴۵ ب.ظ

آخرین مطلبی که نوشتم برای بیست و هفتم تیره. حدود یک ماه می شه که چیزی ننوشتم درحالی‌که هزاران دغدغه ذهنی داشتم و دارم. بارها تو دفترم جزء کارهای روزانه‌م نوشتم وبلاگ اما نیومدم سمتش. راستش رو اگر خبوام بگم تصورم اینه که اگر بیام و شروع کنم به نوشتن شبیه باز کردن زخمیه که قراره خون‌های زیادی ازش بره. می‌ترسم شروع کنم به نوشتن و گریه‌م بند نیاد برای همین مدام به تاخیر می‌اندازمش. اما دلتنگ نوشتنم. باید فردا بیام و بنویسم. زودتر از این‌که خی‌لی دیر بشه. حتی اگه خونریزی روحی کنم.

  • آسو نویس

نظرات (۱)

  • محمدعلی ‌‌
  • رفیق بی‌کلک، نوشتن.

    بهش اعتماد کن. (حتی اگه منتشر نکنی.)

    پاسخ:
    آره این تنها داراییمه
    نباید از دستش بدم :'(
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی