-428- اگر تو خسته بشی کی بجنگه؟
این روزها هم از اون روزاست که باید با تنهایی بگذره. از اون روزا که مفصل درش باید آدم دید. به غایت باید درس خوند و زیاد باید کار کرد اما همه اینها باید توی دلتنگی و در کمترین حالت بروز بگذره. باید همهچیز رو بریزم تو خودم و اعتماد کنم که نیروی بزرگتری وجود داره که تمام این دلتنگیها رو ببینه. باید به روی خودم نیارم و به تو بگم حالم از این بهتر نمیشه. باید زورم رو برای دوستام نگه دارم و فعلا چیزی رو خرج خودم نکنم تا نوبت به خودم برسه. الآن نوبت من نیست و کار درست اینه که بلد باشم صبر کنم. اگر این هفته همهچیز خوب بگذره اوضاع بهتر میشه. امیدوارم بهتر بشه یعنی. دارم سعی میکنم به روتین زندگیم برگردم. مثل ماهرمضونهای قبل. دارم کتابخوندن رو شروع میکنم. سریالدیدن هم که کارکرد دفاعیمه و همیشه هست. حالم کمی بهتره. دارم سعی میکنم خودم رو دوباره پیدا کنم. کمتر آهنگ گوش میدم و کمتر خودم رو در معرض محرکهای محیطی قرار میدم. همه چیز اینطوری بهتره اما آدم نمیتونه به خودش دروغ بگه. چون هر آن ممکنه بهت حمله بشه. ویژگی دلتنگی هم همینه. هرکسی رو گول بزنی خودت رو نمیتونی گول بزنی. واسهی همین وسط روتین زندگیت هم جایی رو برای گریه و رقت قلب خالی میذاری. اگه این کار رو نکنی ممکنه در اشکت غوطهور بشی و هیچوقت ازش نجات پیدا نکنی. الآن هم دارم همینکار رو میکنم. بعد دو روز مهمون داشتن و معاشرت کردن، بعد کمی درس خوندن و کلاس شرکت کردن. بعد مدتها با تو حرف نزدن انقدر دلتنگی دارم که باید تبدیل به اشک بشه. دلم برای خودم میسوزه اما نباید. نباید کسی بفهمه. باید این دو هفته رو بگذرونم و اگر اتفاقی که منتظرشم نیفته فرو خواهم ریخت و امیدوارم همه چیز خوب پیش بره. برای این دوستتون دعا کنید که اتفاقهای خوبی براش بیفته. باید بیشتر دعا کنم و بیشتر امیدوار باشم. دلگیرم. تنهام و دلتنگم. امتحان و درس دارم. باید از خودم مراقبت کنم و دوستام هم تو شرایط خوبی نیستن. وقت خوبی برای افتادن نیست. نباید بیفتم. اگر من بیفتم کی دست دوستامو بگیره؟ فردا میرم دانشگاه و نرگس رو خواهم دید. امیدوارم حالش بهتر باشه. باید براش چیزی بنویسم. یه چیزی که به روزهای پیش رو امیدوارش کنه حتی اگه خودم تو اوج ناامیدی و درد باشم. اون روز ساجده بهم گفت فاطمه یه چیز رقیق بگو و نمیتونستم بگمش. از دهنم هیچ کلمهای بیرون نمیومد. باید یک روز مفصل درباره انی حسهام بنویسم. درباره این حجم از درونیشدنی که هیچیش به بروز نمیرسه جز یکی دو جای محدود. میترسم هیچ وقت دیگه نتونم بروز پیدا کنم و نمیدونم چقدر این حالت در آینده هم مطلوبه. اما در حال حاضر میزان دوریای که از آدما حس میکنم روی هزاره و نمیتونم زیاد باهاشون قاطی بشم و بهشون نزدیک بشم. نمیدونم. امیدوارم روزهای روشنی در انتظار همهمون باشه. همونطور که ماه رمضون قبلی شروع اتفاقات خوبی بود امیدوارم این ماه هم همینطور باشه. پس صبر میکنم خداجون. صبر و دعا و میدونم که تو مراقبمی. خیلی دوستت دارم و بوسهی من برای تو.
- ۰۱/۰۱/۱۹