آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-415- پس چی؟

جمعه, ۲۴ دی ۱۴۰۰، ۰۷:۱۳ ب.ظ

دردش زیاده! زیاد . زیاد. به مثابه‌ی ورود به ترس‌ها. عمیق‌ترین ترس‌های وجودی.

امشب هم نشد حرف بزنم. این حتما خیره. مگه نه؟

  • آسو نویس