-394- دلم، دلم، دل، پاره پارهم.
آدم فکر میکنه توی کتابا و فیلما برای اینکه بتونن داستان رو کش بدن همهچیز رو سخت میکنن. آدم فکر میکنه همهی این تعلیقها، همهی این ندونمها مال تو داستانه و نویسنده میخواد یه طوری وانمود کنه که هیچی در قطعیت کامل نیست چون برای هیچکس باورپذیر نیست اینطور زندگی در تعلیق جواب و قابلتحمل باشه و چطور ممکنه کسی در چنین درامایی باشه و بتونه درس بخونه یا کار کنه، یا بخنده و زندگی کنه. اما حقیقت اینه که زندگی واقعی همینه، پر از چالش. پر از دلتنگی و قوت و ضعفهای بیپایان. واقعیت زندگی همینه. لحظهای تماما امید و لحظهای تماما شک. اما پایان رنجی که میبریم امید هست؟ سحر گفته بود.
- ۰۰/۰۷/۱۴
رنجی که میبریم پایانی نداره. هدف تموم کردن کتابه نیست. هدف لذت بردن از همین معلق بودن و تجربه کردنشه.