آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-383- روز ششم: مجرد و خوشحال

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۴۰۰، ۰۲:۰۲ ب.ظ

آزادی، آزادی، آزادی. همیشه با فاطمه درباره‌ش حرف می‌زنیم که تا جوونیم باید چیزهایی رو تجربه کنیم که بعدا حسرتش رو نخوریم. یه روزایی واقعا با همین مود می‌ریم و تو خیابونا می‌چرخیم. انگار واقعا همینه. جز با تنهایی لذت‌بردن نمی‌شه از جمع لذت برد. گاهی واقعا لذت استقلال‌داشتن بهم می‌چسبه، لذت این‌که خودم و خودمم. اراده می‌کنم کاری انجام بدم یا اراده می‌کنم از چیزی کنار بکشم. لذت نظرداشتن و هرکاری کردن. اما می‌دونین این از تنهایی لذت بردن نیازمند بستریه که تو رو بپذیره، این‌جا توی خونه‌مون و توی شهرمون، ارتباطاتم و آدمای دورم من رو این‌طوری می‌پذیرن، تحسینم می‌کنن اما وقتی تهران نیستم این منِ آزاد پذیرفته نمی‌شه و من خیلی جدی به هم می‌‌ریزم، هربار رفتن و دور شدن از این شهر از من هزارتا جون می‌گیره چون اون‌جا من رو نمی‌پذیرن، کسی چیزی نمی‌گه اما من می ‌فهمم و واقعا خسته‌م، زور و توان توضیح ندارم. نمی‌تونم این فشار رو دیگه بپذیرم. انقدر خودم بدبختی دارم که بخوام بهش فکر کنم که این یکی چیزی نیست که دلم بخواد داشته باشمش پس دوری می‌کنم. 

  • آسو نویس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی