آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-346- این بار چی؟

پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۲۶ ق.ظ

هر بار که می‌افتم به این فکر می‌کنم که این بار چطوری بلندم می‌کنی؟ قبل از فکر کردن حتی به بلندشدن به این فکر می‌کنم که لیاقت بلندشدن رو دارم یا نه. چندبار باید بیفتم و بلند شم؟ قلبم خالی می‌شه و منتظر این می‌شم که تو پرش کنی. اما می‌دونی نمی‌دونم. به جون کمم رحم کن. هیچ‌کس همراهم نیست و دیگه دلم نمی‌خواد با کسی جز تو حرف بزنم. تو می‌شنوی؟ مطمئنم که می‌شنوی اما برام نشونه بفرست. برای اطمینان این قلب سرد نشونه بفرست.

  • آسو نویس