-335- روز اول
به فاطمه میگم سه روز روزه نذر کردم، میگه خب نیتت چی بوده؟ من کلی فکر میکنم و سعی میکنم کلمات رو بچینم کنار هم تا بتونم دقیقا بهش بگم چی تو سرم میگذره، فاطمه تهش میخنده و میگه اگه من سه روز روزه نذر کرده بودم یه عالمه خواسته و آرزو ردیف میکردم اون وقت تو نذر کردی و خودت حتی نمیدونی چی میخوای. خندهم گرفته بود و میدیدم راست میگه. بهش میگم فاطمه هیچی مثل موندن توی تعلیق از آدم انرژی نمیگیره و در عین حال بهت فرصت خلق نمیده. واقعا دو رو داره ابهام، هم ازت انرژی میگیره هم بهت فرصت خلق میده!
سه روز روزه نذر کردم، دارم سعی میکنم معادلات زندگیم رو عوض کنم، دارم سعی میکنم کنده بشم از زمین و مناسباتش و همهچیز رو با اون تنظیم کنم، اگه قراره کنار بکشم برای اون کنار بکشم، اگر قراره حرفی بزنم برای اون باشه که حرف میزنم. نیت خالص چیزیه که میخوامش.نذر باید براورده بشه و بعد ادا بشه، اما من یه روز روزه گرفتم، اون روز روز خوبی نبود، انقدر که حتی موقع افطار هم جونی برای خوردن نداشتم،وقتی میخواستم افطار کنم به خدا داشتم میگفتم تو به خیر بگذرون، تو بچین، این زندگی من، این عجز من، این فاطمه ناتوان، تو بچین و پیش ببر، به این استخوانهای بیجون رحم کن. خیلی وقتا اینطوری میشم. خیلی وقتا جهان رو خارج از کنترلم میبینم و تنها راهم توکله، تنها چیزی که نگهم میداره همینه. چون میدونم چیزای زیادی هستن که از دید من خارجن و من نمیتونم ببینمشون، ازش میخوام که اون برام بچینه، اون پیش ببره که من محدود و ناتوانم. فاطمه میگه حالا چرا روزه؟حالا چرا سه روز! خیلی زیاده. مامانم اعتقاد زیادی به نذر روزه داره، میگه خیلی سریع جواب میده و میگه مامانبزرگم همیشه بهش میگفته دختر!چرا روزه نذر میکنی؟ نماز نذر کن، غذا نذر کن.سخته اینطوری. خواستم شبیه مامانم باشم، خواستم ایمان مامانم رو گرو بذارم توی این قصه و بگم به خاطر ایمان مامانم، به خاطر اعتقاد عجیب و غریبی که اون داره. اولین روز روزه رو به اسم امام رضا گرفتم، به یاد حرمش، به یاد گوهرشاد، به یاد گریههای توی قطار پارسال و به یاد دارالعاده.
میدونم خیر پیش میاد، میدونم که خیر پیش میاد. من ایمان دارم بهش. من خدا رو به این نام صدا کردم: خدای امام رضا! خدای رضایتبخش، خدای امامی که به رئفت شناخته میشه و رئوف یعنی کسی که هیچگونه غمی رو برای دیگری نمیپسنده.
- ۹۹/۱۲/۰۸
من مطمئنم جواب میگیری:)
+ جنس نذرهای این مدلی که برای بقیه این طور به نظر میاد که نیتی پشتش نیست و بعدم طاقت نمیاری و قبل از گرفتن حاجتت اداشون میکنی رو میفهمم.