-33- برداشتِ چهارم
دیویدم عجله دارم،میخواهم این نامه را سریع تر برایـت بنویسم خیلی سریع تا وقتی که هنوز این حس شوق درونم خفه نشده است..امروز با کمال تعجب پستچی نامه ای برایم از طرف تو آورده بود،باورش برایِ من غیر ممکن است که تو،دست به قلم شده ای.راستی چرا تا به حال نگفته بودی که قلمت پر دارد و به پرواز در می آید؟
نامه ات بویِ خودت را می داد،بویِ صبح هایِ بارانی پاییز و برگ های زرد...کمی صبر کن،یادم باشد کلکسیون برگ های زردم را به همراه نامه برایـت پست کنم و بدهم همین آقای پستچی برایـت بیاورد...آقای پستچی مهربان است و حس خوبی را به من القا می کند،او اولین کسی است که نامه تو را برایِ من آورده است و این حاوی خبرهایِ خوبی است...
همین
الان آرزو کردم که ای کاش میشد حس هایمان را ضمیمه نامه هایمان کنیم تا
مخاطبمان بفهمد که چقدر احساس به همراه واژه ها برایش ارسال شده
است...مخصوصا نامه یِ عاشق ها...بی شک که نامه ی عاشق ها پر از احساس
است...کلکسیونی از تمام حس ها.ترس،اضطراب،نگرانی،تشویش و دوست
داشتن،ذوق،مهربانی،دل تنگی... بدونِ شک نامه ی عاشق ها بیشتر از اینکه واژه
باشد حس است...کاش میشد حس ها را به نامه ها ضمیمه کرد.
پ.ن : زندگی تو،عاشقی تو،باتو هواتو [دانلودانه...]
پ.ن : مجموعه داستان ها با مجموعه عکس ها،برداشتِ چهارم ...
- ۹۶/۰۲/۰۵