-318- ایتز می
امروز خیلی به این فکر کردم. به اینکه من هیچوقت اندازه نبودم. همیشه یا کم بودم یا زیاد، هیچوقت توی هیچ قالبی جا نشدم. به جز اون ترم یک دانشگاه. این روزاهم بیشتر جا نمیشم. میگردم، آزمون و خطا میکنم که اندازهم رو پیدا کنم اما پیدا نمیکنم، شنبهها بعدازظهر ناکافیترینم و پنجشنبه صبحها زیادی کافیم. یه نمیدونم بزرگم که نمیخوام هیچی بهم آسیب بزنه، اما گاهی راه رو اشتباه میرم. اما یه حرفی از فاطمه خیلی تو گوشم مونده. چند روز پیش میگفت درسته کلهخری میکنم اما حداقلش اینه که بعدش پشیمون میشم. و من یاد یه شبی از خودم افتادم که نفسم بالا نمیومد از ترس، از اینکه به خودم میگفتم دیگه هیچ کاری شبیه به این نمیکنم و با قرص تونستم بخوابم. بعد به این فکر کردم که چه ذکری بگم؟ این رو از استاد چیتچیان یاد گرفتم. میگفت اسما الهی هر کدوم مربوط به یک بخشن، وقتی پارسال جوشن کبیر رو توضیح می داد میگفت هیچ صفتی نیست که توی جوشن نتونی پیداش بکنی، میگفت این صفات حکمت دارن، هر بار توی هر موقعیتی که هستین بگردین و صفت خدا رو که مربوط به اون شرایطه پیدا کنین و همون ذکر رو بگین. این روزا دلم میخواد به خدا بگم یا جبار! بسیار جبرانکننده و یاد این قسمت از دعای مشلول افتادم که میگه یا راد ما قد فات. ای خدای برگرداننده از دسترفتهها. به این جمله فکر کردم که داشتم قبلش با خودم میگفتم به اینکه کاش همهچیز جای جبران داشت. به حرف فاطمه که میگغت گذشتهت هیچوقت پاک نمیشه و بعد به خدایی که از همه این موقعیتا و ترسا بزرگتره. کافیه بهش اعتماد کنی و مدام گفتم یا راد ما قد فات! یا راد ما قد فات! یا راد ما قد فات. خدای از دسترفتههایی که ما فکر میکنیم بیبازگشتن اما تو برامون وصله پینهشون میکنی. خدای وصلکنندهی آبروها، وصلکنندهی دلها به هم، خدایی که میتونی غمها رو رفع کنی و جاشون رضایت بشونی، خدایی که پارسال چنین روزایی تو دارالعباده دلم رو آروم کرد. دلی رو که فکر نمیکردم هیچوقت آروم بشه. فکر کنم باز نیاز دارم به همون روز، یک سال گذشته، یک سال گذشته و من الآن تو شرایطیم که هیچجوره فکرشم نمیکردم باشم، پارسال اصلا نمی تونستم به چنین روزایی فکر کنم، پارسال فقط آرامش میخواستم. کاش باز هم میشد. کاش باز هم میشد نشست تو حرم امام رضا، کاش باز هم میشد اونطوری پریشون بود اما نه تو این شهر و پشت گوشی، تو اون حرم، تو اون حیاط، اونجا که انگار ارتباطت از همهجا قطع بود و ایمان داشتی که یه اتفاقی برای حال بدت میفته و تبدیل به حال خوب میشه. کاش واقعا مثل پارسال قلبم آروم میشد.
الآن که اینو گفتم یاد حرف ماجده افتادم. یکی از سحرای ماهرمضون داشت میگفت امام حاضر نداشتن چقدر سخته و ماجرای جوونی رو تعریف میکرد که زمان پیامبر توی مسجد بلند شده و حرف زده و پیامبر دستشو گذاشته روی قلبش که آروم بشه و آروم شده و من بعدش باز فکر کردم فکر کردم و فکر کردم که چقدر نیاز دارم به این حالت و با خودم اینطوری تصور کردم که پارسال اینطوری شده که آروم شدم، با خودم تصور کردم که امام دستشو گذاشته روی قلبم و گفته دست و پا نزن. سپردیش به من؟ اگه سپردیش به من دردت چیه؟ برو و به زندگیت برس، فقط انگار من گاهی یادم رفت توی این یه سال که من این ماجرا رو سپرده بودم و باز گاهی توش سرک میکشیدم و دستکاریش میکردم.
ترسیدم و بدجوری هم ترسیدم اما چون نباید بترسم به روی خودم نمیارم. نمیخوام باور کنم توی چه موقعیت ترسناکیم. امروز دو بار احساس ایگنور شدن بهم دست داد. احساس اینکه دیده نمیشم.به این فکر کردم حتی امروز که اگر کسی بخواد خوشحالم کنه چی کار میتونه بکنه و به این فکر کردم که چقدر دلم میخواد یه رواندرمانگر ببینتم، با آزمون و خطا از پس خودم براومدم و این سالها رو گذروندم اما الآن دیگه وقت و زورشو ندارم.کمک میخوام.
دیده نشدن.این چیزیه که من رو اذیت میکنه. واقعا یه موقعایی حس میکنم دیده نمیشم بعد به این فکر میکنم که چی شد که اینطوری شد. چی باعث شد فلان آدم دیده بشه و تو نه. چی پشت این داستان بود و میبینی هیچی!میبینی همه قدمای شما دو تا از لحاظ مادی شبیه هم بوده و بعد به خودم میگم همهچی این چیزی نیست که تو میبینی. این آدما اخلاص دارن، تقوا دارن و برای همینه که راهشون پیش میره و زندگی من این روزا به گند کشیده شده. پر از باگ، پر از باگ و پر از باگ. پر از تیکههای ناجور که نمیخوام برای هیچکس ازشون بگم حتی خودم هم نمیخوام ازشون باخبر باشم.
دنبال یه جایی میگردم که خودم رو چند ساعت بندازم توش. چند روز حتی. یه جایی شبیه مشهد که هیچجایی شبیه مشهد نیست واقعا. به کارای مونده رو زمین فکر میکنم. به ددلاینای پیش روم. به محتوایی که قراره از این من تیکهپاره بیرون بیاد.به من!به من فکر میکنم. به خودم میگم یه جوری تا آخر امتحانا دووم بیار، یه جوری فقط دووم بیار. اما کی میدونه زورم میرسه یا نه؟
توکل ندارم. اخلاص ندارم. واجباتم نصفه و نیمهس و ترک محرماتم تقریبا صفر. چطور توفع دارم زندگیم خوب جلو بره؟ تو سیستم اعتقادی من هر کدوم از اینا یه بخش زندگیتو میسازن، اگه نشون ندادی شایستگیت رو اشتباه میشه! وای فک کنم اشتباه شده. وای که فک کنم اشتباه شده. پس باز بگو فاطمه. این بار طولانیتر بگو، بلندتر بگو، بگو یا راد ما قد فات. ای خدای برگرداننده از دسترفتهها. فاطمه این تنها دستاویزته. فاطمه ازش بخواه که خودت زورت نمی رسه فاطمه ازش بخواه که خودت زورت نمیرسه. فاطمه ازش بخواه که خودت زورت نمیرسه. و بعد بگو. این بار باز بگو خدای امام رضا اینه. و یاد امام رضا بیفت که معتقدی رئوفه که همیشه با اسم یا رئوف صداش میکنی.و رئفت نوعی از رحمته که هیچگونه غمی رو برای دیگری نمیپسنده. و کاش گریه کنی فاطمه. کاش اجازه بده همهچی فرو بریزه و سعی نکنی هیچی رو نگه داری. همونطور که گفتی. همونطور که میدونی.فاطمه تو یه بار نشستی و دیدی که دادههات دارن از بین میرن.فاطمه اینا چرته. باز داری هذیون میگی. حقیقتش اینه که هیچکس جز خود خدا نمیتونه شرایطت رو جمع و جور کنه. اینقدر همه چیو به هم ریختی و گند زدی که هیچکس جز خودش نمی تونه درستش کنه. پس بگو زمزمه کن یا راد ما قد فات. برای چیزایی که از دست دادی و نباید از دست می دادی. برای چیزایی که بروز دادی و نباید بروز میدادی.برای خودت. برای ذاتت، برای این جمله که خدا میگه من بندههام رو دوست دارم. برای اهمیتی که به روحت میدی و یه جاهایی ناخواسته بهش آسیب میزنی. فاطمه خدا رو یادت بیار، توکل رو پررنگ کن تو زندگیت. آخ فاطمه که ما چقدر با هم غریبهایم. آخ که ما چقدر با هم غریبهایم. آخ که ترست تو رو به کجاها میبره. آخ که نمیفهمی یه جاهایی فقط باید بگذری نه اینکه ریاکشن نشون بدی.آخ که تو چقدر بندهی طفلکیای هستی.
ولی من آدم دعام!خدایا من آدم دعام. من آدم حرف زدنم. آدمی که تو میخوای آدم حرف زدنه. آدمی که مدام دعا کنه و من دعا میکنم من برای عزیزترین آدمام دعا میکنم چون دعا ارزشمندترین چیز توی زندگیمه. هر کس برام عزیزتر باشه. هر کس رو بیشتر دوست داشته باشم براش دعا میکنم. امشب هم باز به همون سیستم پیش می رم. غمم باز بزرگ شده. ترسم اومده رو. کمک کن اشتباه نرم. جاده خاکیم رو تو صاف کن. تو جاده رو مرتب کن. من آدم اشتباه کردنم. آدم اشتباه رفتنم. کمک میخوام. کمکم کن به دست بیارم از دسترفتهها. کمکم کن به اسمت قسم به جبار بودنت.
یادت نره که من با چه اسمی صدات زدم. بهت گفتم یا راد ما قد قات!
- ۹۹/۱۰/۰۸