-305- تکههاتو پیدا کن
توی بیست و چهار ساعت گذشته به واسطهی اینکه باید یه قایل رو توی چتای تلگرامم پیدا میکردم و یادم نمیومد کجا فرستادمش مجبور شدم یه سری کلیدواژه سرچ کنم و پیامهای حول اون موضوع رو بخونم، دوازده ساعته که بیوقفه دارم پیامای قدیمی رو میخونم، گروهای دانشکده، چتم با غزاله، سحر، بابا، فاطمه. همهجا رو گشتم تا بتونم یه عکس رو پیدا کنم، اما زودتر از عکس تیکههای خودم رو توی گذشته پیدا کردم، بین جمعها و گروههایی که بهشون متعلق بودم، روزایی که انقدر به خودم نزدیک بودم که خودم رو دور میدیدم. وسط کلمهها، یه قسمتایی از خودم رو پیدا کردم که شاید فراموششون کرده بودم، شاید تصمیم گرفته بودم اون ویژگیها رو انقدر پررنگ نگه دارم که آسیب نبینم. چیزایی که تا چند روز پیش سوگواری از دست دادنشون رو برگزار کرده بودم و فکر میکردم توی خودم کشتمشون اما حقیقت این نبود.اندازه یک سال و نیم توی پیامهام عقب رفتم، با هر بار عقب رفتن به این فکر کردم که ما کجا خودمونو جا میذاریم؟ آیا واقعا ما از لحظهها و اتفاقات عبور میکنیم؟ اینکه قصه ای روایت نمیشه، اینکه قصهای نصفه و نیمه میمونه، اینکه یه جاهایی از متن رو پاک میکنیم که اشتباهاتمونو اصلاح کنیم آیا باعث میشه هیچ ردی از اشتباهاتمون باقی نمونه و یا حتی لذت موفقیتای کوچیکمون رو فراموش کنیم؟ آیا ما واقعا از خودمون، از ذات خودمون انقدر فاصله میگیریم که خودمونو نشناسیم؟فکر نمیکنم، امروز بعد چند ساعت غرق شدن تو روزای قبل، توی شخصیترین لحظههام بهتون میگم نه. من هنوز با خودم و لایههای وجودیم آشنام. غریب، اما همچنان آشنا.
- ۹۹/۰۸/۱۴
لطفا پس از دریافت اشد تبریکات بنده، تیکه هاتونو بریزید توی کوله و به سرعت فرار کنید