-3- مچاله شده ایم...
خی لی پیشتر از این گفته بودم که ما آدم روزهایِ تنهایی نیستیم،وقت هایی که خوشحالیم باید کسی باشد که دستانش را با شوق و ذوق فراوان در دستانمان بگیریم و بچرخیم آنقدر که سرمان گیج میرودد،باید باشند کسانی که تلفن بزنند و تو با شوقِ زیاد برایشان از خاطره هایت بگویی،ما آدم ها وقت هایی را داریم که وسطِ حیاط مدرسه میشنشینیم همه جیغ میزنیم و میخندیم.اما جدایِ تمام این خوشحالی ها ما وقت هایی را نیاز داریم که با ما حرف بزنند،دستانی آرام رویِ شانه هایمان بنشیند و بخواهند که آراممان کنند،روزهایی است که وقتی داری از فرط دل درد دور خودت میپیچی کسی باشد که پیام بدهد بهتری؟ این ها خوشبختی است،خوشبختی نقطه های ریز است که وقتی کنار هم قرار میگیرند یک خط رو میسازن.ما آدم ها روزهایی را داریم که باید حال همدیگر را بپرسیم،وقتی زنگ میخورد صورتِ دوستانمان را بوس کنیم،بدون هیچ دلیلی،بدون اینکه دلیلی باشد برایِ این هدیه ها.اما امان از روزهایی که آدم ها آرام میشوند،میروند تویِ خودشان،تغییر میکنند،یک هو به خودت میایی و میبینی اطرافیانت تغییر کرده اند،دیگر نمیخندند و یا اگر هم میخندند با یک لبخند همه چیز را تمام میکنند!یک هو چشمانت را باز میکنی میبینی همه چیز تغییر کرده است،آدم هایِ اطرافت آرام شده اند،همچون دریا،گاهی موج هایی می آیند اما آنقدر آرام و بی صدا هستند که حس نمیشوند،این تغییرها است که آدم را مچاله میکند و به قولِ "ح" این مچاله شدن ها سخت صاف میشوند.کمر صاف میشود اما قلب که نمیشود...میشود؟
پ.ن:منظور از "ح" حدیث بانویِ خودمان است...
- ۹۶/۰۲/۰۲