آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-268- صدای پات از همه‌ جاده‌ها میاد

چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۲۷ ب.ظ

 همه‌ی ما یه پل چوبی داریم، یه مکان قدیمی که از در و دیوارش خاطره‌ی آدما می‌ریزه.یه جایی که می‌ترسی از کنارش رد بشی و مسیرت رو عوض می‌کنی.چون دیگه نمی‌تونی با آدمای جدید برگردی به همون روزای قبل.ما نمی‌تونیم با ورژن امروزِ خودمون برگردیم به دیروز. هنوز نمی‌دونم این خوبه یا نه. هنوز نمی‌دونم این به اصالت ما ضربه می‌زنه یا نه.

 من حقیقتا از پل چوبی می‌ترسم، از آدمایی که باعث می‌شن به خود جدیدمون شک کنیم. امثال دایی ناصر و نازلی. من از پل چوبی و آدماش می‌ترسم. از این‌که نتونم کامل از خودم کنده بشم.در حالی‌که هنوز از پوست قبلی بیرون نیومدم وارد یه پوست جدید بشم.

من از این‌که به ده سال پیشم برگردم و نتونم همون آدم باشم وحشت دارم. چون نمی‌تونم از گذشته‌م کنده بشم.چون بلد نیستم مسیرم رو از پل چوبی کج کنم اما اگه بخوام دارایی‌هام رو نگه دارم باید اول از همه پل چوبی توی ذهنم رو خراب کنم.

اما می‌شه؟ امکانش هست؟ پل چوبی واقعی رو شاید.اما پلای چوبی ذهنمون از بین می‌رن؟ 

فکر نمی‌کنم. هیچ وقت.

ردپای خاطره‌ی آدما ممکنه کم‌رنگ بشه، اما پاک نمی‌شه.

پ.ن: پل چوبی-کیم-مهران مدیری

  • آسو نویس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی