-249- بگو که زندهایم
کدایی که برامون تعریف شده بود تا بتونیم انتخاب واحد کنیم کدای درستی نبود، چارت درسی عوض شده بود اما کدهای جدید هنوز تعریف نشده بودن.
سامانهی زیبای گلستان(!) مدام خطا میداد، حتی برای درسای تخصصیمون و میگفت عدم تطابق با سرفصل رشتهمون داره.
تو اون شلوغیای آموزش و دانشکده و روز انتخاب واحد که همه میشینن جلوی در آموزش تا کارشون راه بیفته رفتیم و اومدیم تهش بهمون یه برنامه دادن و گفتن فقط همینا رو میتونین بردادین و ما اینطوری بودیم که نه، نمیخوایم.ما نمیخوایم آشغالترین واحدا رو با آشغالترین استادا بگذرونیم.گفتن نه همینه که هست برید با مدیرگروهتون صحبت کنید. مدیرگروهمون احمقتر از آدمای دیگهی دانشکده است و برگشته سمت ده نفرمون و میگه بچهها شما سال اولید فک کنید دبیرستانه و برنامهای که ما بهتون میدیم رو اجرا کنید.
و ما محکم وایستادیم و گفتیم نه!یا کد جدید برامون تعریف میکنین یا ما انتخاب واحد نمیکنیم، گفتن نمیشه، تلاش الکی نکنین.
بیخیال نشدیم به آدمای دیگه زنگ زدیم و گفتیم انتخاب واحداتون رو به دوازده تا برسونین و درس دیگهای برندارین قراره اعتراض کنیم. از ساعت هفت صبح داشتیم توی علوم اجتماعی میدویدیم. از این اتاق به اون اتاق، از طبقهی چهار به طبقهی یک و هیچکس پاسخگو نبود تا رییس دانشکده رو آوردیم. ده نفر آدم عصبانی بودیم که دانشکده رو گذاشته بودیم رو سرمون و میگفتیم ما انتخاب واحد نمیکنیم تا کدای جدید برامون تعریف کنین، کلاس ظرفیت داره و درس تخصصیمون هم هست ما بیخیال نمیشیم.
سالبالاییا حمایت میکردن اما آروم میگفتن حل نمیشه امید نداشته باشین.
رییس دانشکده مسئول آموزش رو کشید بیرون و گفت اینا چی میگن و کارشونو درست کن.مسئول آموزش ساکت شد و گفت اینکه کار خاصی نیست، حتماً دکتر، من الآن انجام میدم.کاری نداره! و به محض اینکه اعتمادی رفت بیرون دوباره گفت نه نمیشه! از شدت عصبانیت سرخ شده بودیم و داد و بیداد میکردیم.همهی دانشکده تعجب کرده بودن از این همه پیگیری.. دوباره رفتیم پیش رییس دانشکده و حوزه ریاست و هر مقامی که واقعاً توی دانشکده وجود داره..
اعتمادی دست مسئول آموزش رو گرفت و گفت اول برای اینا کد تعریف کن و ما اینطوری بودیم که هللل یههه. شد.شد
اعتراضمون جواب داد و اون لذتی که بردیم غیر قابل وصف بود.
ما تونستیم با کدای جدید ساعت ۴بعدازظهر بعد نه ساعت انتخاب واحد کنیم اما فقط دوازده واحد.. اما میدونید ماجرا چیه اون دوازده واحد خیلی اررشمندتر از ۲۰واحدی بود که میتونستیم برداریم.
چون براش جنگیده بودیم.
براش دعوا کرده بودیم، برای گرفتن حقمون یه قدمی برداشته بودیم و فهمیده بودیم حرکات جمعی جوابه.
ملت با دست نشونمون میدادن و میگفتن اینا ورودیایین که اعتراض کردن و کارشون حل شد..و حالا علوماجتماعی برای همهی ما ده نفر لذتبخشتره، میدونم که دوازده بهمن وقتی سر کلاس میشینیم احساس شور میکنیم چون ما منفعل نبودیم و یه حرکتی کردیم.
و خب آره.
من دیگه این روزا دلتنگ دانشکده و آدماش میشم.
اینجا همون جاییه که میخواستم.
این بهترین حسیه که تو این چند وقت اخیر تجربه کردم.
پ.ن: عنوان از چارتار
- ۹۸/۱۱/۰۷
سلام. خوبید شما؟
باید تا آخر محکم بمونید، میدونید که وقتی یه کاری رو شروع کنیم باید تا آخر پای حرفمون بمونیم. ممکنه خیلی دشمن پیدا کنید ولی به قول خودتون دلتون قرصه، می ارزه...