-236- نخست دیر زمانی در او نگریستم*
چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۱۷ ب.ظ
بمب یک عاشقانه
یه دقیقه دیگه تو این شهر معلوم نیست کی زنده است کی مرده.
اگه قرار باشه من یه دقیقه دیگه زنده باشم، فکر می کردم دلم میخواد یه چیزایی بهت بگم که هیچ وقت نگفتم
این که من چقدر قیافهتو، صداتو، لحن حرف زدنتو، حتی وقتی باهام دعوا میکنی، خنده هاتو، همین خنده ای که میکنی و من خیلی وقتا نمیفهمم داری به من میخندی یا واقعا خوشحالی، اهمیتی که به کارت میدی، به شاگردات میدی، شانی که برای خودت قائلی، همین آرایش ناشیانه ی قشنگی که کردی رو دوست دارم.
پ.ن: * « نخست دیر زمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیزی
به هیات او در آمده بود .
آن گاه دانستم
که مرا دیگر از او گزیر نیست . »
شاملو
- ۹۸/۰۹/۱۳