-215- سنجش و مشتقاتش
《من باز نشستم یه دور گریه کردم.》
اون روزی که جواب نهایی کنکور اومد و من بهصورت غیرمنتظره و بیربط به رتبهم یه چیز دیگه قبول شدم پیش فاطمه بودم.انتخاب رشتهی اشتباه اون، نتایج من..تا چند لحظه خونه رو به خلسه برد و انقدر همهچیز عجیب بود که من حتی ناراحت هم نبودم.مغزم باور نمیکرد همچین چیزی رو..دو سه ساعت گذشت من بودم و فاطمه دقیقاً تو یکی از سختترین حالتایی که میتونستیم باشیم و با هم بودیم همین باعث شد قلبمون فشرده نشه و تهش هم با شوخی و خنده همهچیز رو برگزار کنیم.
دنبال سهمیهی مدالمم و اعتراض زدن به نتایجی که هیچیش منطقی نیست، این پسر(داداشم) میگه چرا فرم سهمیهت رو پر نکردی تو که میدونی هیچی قابل اعتماد نیست و هرلحظه ممکنه همهچیز عوض بشه بهش میگم برادر من وقتی تا هزار و پونصد این رشته قبولی داره یعنی که چی من با رتبهی ششصد قبول نشدم و میگه کوتاه نیا و حتماً پیگیری کن.
افتادم دنبال سهمیه و مددی میگه درست میشه اما امروز کدم کار نمیکرد و من رو سایت به رسمیت نمیشناخت .
قبل اینکه برم توی سایت به داداشم ویس دادم میگم چی انتخاب کنم و چطوری و همهچیز رو براش گفتم و آه این پسر همیشه قلبمو به درد میاره انقدر احساسی و زیبا و مطمئن باهام حرف زد که رقیق شدم قشنگ. گفت پای انتخابت بمون مهم نیست چیه مهم اینه که مال توعه.و گفت خوشحاله که دارم میجنگم برای چیزی که میخوام و پشتم میمونه. و من اون لحظه داشتم به این فکر میکردم که چهچیزی واقعاً چه چیزی جز این اطمینان میتونست در لحظه قلبمو روشن کنه؟بعد بابا و حرفاش این بشر همیشه منو نجات میده.
اما سایت باز نمیشه و من دیگه اینبار نشستم و گریه کردم..از تموم گیر و گورایی که افتاده سر راه انتخاب رشتهم و بلد نیستم تنهایی هندلشون کنم.
غمگینم دوستان.
غمگین.
- ۹۸/۰۶/۲۶
وای :(
غمگین نباشی :(((
همه چی درست میشه دعا میکنم واست :)