-198- صبر میکنم دیگه
دوسدوستم فوت کرده و من علیرغم اینکه خودمو آروم نشون دادم دلم آشوبه و دارم تبعات این دلآشوبی رو میبینم چون دو روزه که نفسم بالا نمیاد، اینطوری که باید ده تا یازدهتا نفس بکشم تا دوازدهمی اون اکسیژن کافی رو به قلبم برسونه.و شبا همراه میشه با استرس،ضربان قلبم میره بالا و نفسم تنگ میشه و یاد گرفتم که وقتی این مدلی میشم باید با بینی نفس عمیق بکشم و دوبرابر زمانی که نفس میکشم باید بازدمم طول بکشه و این بازدم باید با لبای غنچه شده باشه. وقتی این مدلی نفس میکشم همهچیز راحتتره.نفسم که راحت بالا میاد بیشتر طولش میدم تا لذت نفس راحت نفس کشیدن رو حس کنم، وقتی اکسیژن آروم آروم میره تو ریههام میگم خدایا شکرت که میتونم نفس بکشم چرا تا الآن متوجهش نبودم و دوباره نفسم بالا نمیاد تا دوازدهمین نفس که همهچیز درست بشه.
روزای اول از این اتفاق خیلی میترسیدم اما الآن انگار بهش عادت کردم یاد حرف مامان خاله -مامان همسایمون- میافتم، وقتی مینشستیم کنار هم و تعریف میکردیم از مشکلات زندگی و میگفتیم فلانی صبر میکنه، عادت میکنه، میگفت :" ننه صبر میکنه اما صبرِ با زور."
حالا منم همینم صبر میکنم اما ننه صبر با زور...صبر با زور..
- ۹۸/۰۱/۱۶
www.videopic.ir