-172- حالا باز بگو ناجی درون تو است
اول. میدونی چی پیدا کردم..وسط اون همه ایمیل از سالها پیش، نامه از خودم به خودم از تمامیت خودم.
دوم. یکی از تمرینایی که تو کتاب یونگشناسی کاربردی باید بهش جواب میدادم چیزی بود که ازش میترسیدم،بزرگترین ترسم،اون موقع که چند طبقه تا اعماق درونم فرو رفته بودم و فرکانس صدای نهنگ تنها رو تا ته بلند کرده بودم مرور کردم مرور کردم،یک ربع تمام ترسامو مرور کردم و از اونجایی که من آدم ترسوییم هزار تا ترس پیدا کردم..اما آخرش نوشتم ترس از معمولی بودن.
سوم. منو یا اول کنید یا سوم، من از دوم شدن متنفرم
چهارم. برنز شدن از نقره شدن خیلی بهتره
پنجم. بدم میاد از اینکه نفر سوم رابطه باشم..یا اولویت یا هیچی
ششم. آدما بهم اعتماد نمیکنن..طول میکشه تا بشناسنم این اذیتم میکنه..این که باید همیشه خودمو ثابت کنم..درس بخونم که بگم من میتونم..کارای عجیب و غریب و بزرگ رو قبول میکنم که بگم توانایی انجام هزارتا کار دیگه رو دارم .
هفتم. میدونی بدی آرزو اینه که اگه بهش برسی فکر میکنی به چیزی نرسیدی و اگه بهش برسی میفهمی واقعا به هیچی نرسیدی.
هشتم. 《...دانشمندان علوم اجتماعی دلیل خودکشی در جوامع را فقراقتصادی بیان کردند و گروهی دیگر از نظری مخالف آنها ارائه دادند..آنها بیان کردند که بیشترین میزان خودکشی در میان جوامعی با رفاه بالا پدید میآید...》
نهم. 《 چرا اینطوری میشه؟》
《خب معلومه به پوچی میرسن.》
اون دانشمندی که خودشو از ساختمون پرت کرد پایین توی روی ماه خداوند را ببوس مصطفی مستور هم همین بود..به پوچی رسیده بود
《ولی ما هیچوقت به پوچی نمیرسیم نه؟چون ما هنوز خیلی چیزا رو میخوایم و باید براشون بدوییم.》
《نه ما نهایتا به بخشی از پوچی میرسیم》
دهم. 《میخواید باستانشناس بشید؟بهترین خودتون بشید.》
یازدهم. من همهی زندگیم رو دویدم ...من کل زندگیم برای ثابت کردن خودم به خودم و آدما دویدم..یهجایی دیگه وایستادم تو همین ایستگاه قدوسی..همینطور که نفس نفس میزدم از دویدن برای رسیدن به قطار از سرما شال گردنمو کشیده بودم رو دهنم و اون کوله و کتابای سنگین رو حمل میکردم وایستادم..وایستادم و رفتن قطار رو نگاه کردم.
دوازدهم. ازم پرسید: بابایی ما پولداریم؟
گفتم: نه ما طبقه متوسط رو به پایینیم
پرسید: یعنی چی؟
گفتم: یعنی نه آنقدر داریم که ندونیم باهاش چی کار کنیم
نه اون قدر ندار و بدبخت بیچاره ایم که
ندونیم چه خاکی بریزیم سرمون.
آن وقت بهش گفتم: متوسط بودن حال به هم زنه گل گیسو .
تا می تونی ازش فرار کن .
پشت سرت جاش بذار... نذار بهت برسه../کافهپیانو/
سیزدهم. که کیمیای سعادت رفیق بود، رفیق!
- ۹۷/۱۰/۰۲
زیر پای تو آرزوهایی بود که از آن گذشتی به خاطر من …