-154- کلافِ سردرگم
دوشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۵۲ ب.ظ
بابا لنگدرازِ من!فکر میکردم تمام این حرفها در داستانهای عاشقانه استفکر میکردم زندگی و فرآیند دوستداشتن چیزی پیچیدهتر از اینها است..انسان باید کاری بکند تا عشق را تجربه کند اما نبود..زندگی اجتماعی پیچیده نبود..دوست داشتن و عاشق شدن بهقدری ساده و شبیه داستانها بود که باورم نمیشد.
من او را دوست دارم و او دیگری را و دیگری منتظر یک سلام از یک نفر دیگر..چرخهی بدون اعتدال اما واقعی.
این را مینویسم که ثبت کنم در روزهای هجدهسالگیام چیزهایی از روابط فهمیدم که بابتشان خوشحالم..خوشحالم که با آدمهایی یک ماه و نیم زندگی کردم که به من فهماندند همهچیز شبیه داستانها است حتی دیالوگهای بدون برنامهریزی.
+فقط جهت ثبت
- ۹۷/۰۶/۱۹