-141- زنده باش
این متن رو بعد از دیدن فیلم بخونید چون تقریبا همه چیز رو مشخص میکنه
اونجایی که مرتضی میزنه به گاوِ وسطِ جاده و با دستای خونی مینا رو صدا میزنه که بیاد بیرون و بهش میگه میخوام بکشمش که راحت بشه داره زجرکش میشه..همون موقع یه وانت از راه میرسه..مینا میره دنبال کمک..راننده وانت در جواب مرتضی که میگه چاقو داری بکشیمش؟ میگه زنده میمونه..بهش یه ذره آب بده و پاشو ببند..مینا میره کنار رودخونه و دستاشو میشوره..از کل فیلم کنعان و تحلیلاش این جا جاییه که قلبمو منقلب میکنه و حس میکنم قلب مینا منقلب میشه..اونجا است که فکر میکنه رفتن شاید بهترین راه نیست..شاید باید موند و ترمیم کرد این زخمهایی که ریشه زده به قلبِ زندگیمون..شاید باید موند و فرصت داد..زخمی بودن رو درمان کرد..باید شستشو داد زخما رو با حرفزدن، با باور کردن جملهی "من هنوز عاشقتم مینا"
مرتضی..تلاشش برای موندن مینا..ترسِ از دست دادن کسی که هم خودش میدونه نباید بره و هم اینکه مدام بهش یادآوری میکنن نباید بذاری بره اما بلد نیستمرتضی منیه که میدونه باید مینا رو نگهداره اما بلدش نیست.نمیدونه چطوری بچسبونه به هم زخمهای کهنهای که ازشون خبر نداره..که عشقش بعد دهسال زندگی هنوز نابود نشده..هنوز هست..هنوز نفس میکشه..هنوز زور داره..هنوز انقدر زور داره که گریههای نصفهشبِ مینا رو آروم کنه.
مینا هم منم..کسی که دیگه عشقی براش نمونده..احساس سرخوردگی میکنه..احساس میکنه همهی حسای خوبش از بین رفته..دیگه کسی نیست که بخوادش..و در واقع دیگه دلش نمیخواد کسی دوستش داشته باشه..مینا منم..کسی که ترحمش هنوز هست اما عشقش دیگه نیست..شاید دیگه از بین رفته و خودشم میترسه از نبودِ هیچ عشقی تو زندگیش..و برای همین فرار میکنه از مرتضی..از حرف زدن باهاش..از اینکه بگه دردش چیه.
آخرین سکانس فیلم دیگه مرتضی دست میکشه از عشقش..میدونه هنوز مینا رو دوست داره اما نمیتونه کسی رو که نمیخواد بمونه رو به زور نگه داره و در جواب درخواست مینا که میگه میخوام بمونم.بمونم؟ جوابی نمیده و فیلم تموم میشه..
جفت این دو روحِ متناقض لحظات زندگیِ این روزایِ منن..درست مثل مینا نمیدونم چرا..اما دلم نمیخواد کسی وجود داشته باشه..درست مثل مینا تلاش میکنم برای حرفنزدن و فرار کردن از زخمایی که هنوز رد و نشونی ازشون پیدا نیست..دستوپا میزنم تو زندگیای که باید بسازمش اما زورشو ندارم..و در عین حال من درست مثل مرتضیام که تغییر کرده، بعد دهسال زندگی مشترک و استادیِ دانشگاه و عشقِ تو دلش یههو فهمیده مینا میخواد رهاش کنه و بره و هم میخواد مقاوم باشه هم میخواد ترحم کنه..هم نمیخواد عشقش نادیده گرفته بشه..
مرتضی دلش میخواد مینا بمونه اما نمیخواد قلبش مال اون نباشه..اون روحِ مینا رو میخواد..پس میگه :"بهخدا که منم همینو میخوام اما این راهش نیست"
موسیقیِ متنِ فیلمِ کنعان [دانلود]
پ.ن : به سانِ رود
که در نشیبِ دره سر به سنگ میزند
رونده باش
امیدِ هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش
/سایه/
- ۹۷/۰۵/۰۴