-121- آخرینهایِ دردناک
چهارشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۰۰ ب.ظ
امروز را یک روزِ شادِ بی دغدغه همراه با آغوشهای طولانی و آرزوهای امیدبخش تصور کرده بودم اما نشد..هیچچیز شبیه تصورهایم نبود..انقدر همهچیز آرام تمام شد که حتی صدای زنگِ پایان سالِ تحصیلی را نشنیدم..بعد از گذشت پنجدقیقه از زنگ به طور اتفاقی بلند شدم و وسایلم را جمع کردم..به کلاسِ خالی نگاه کردم..به نیمکت دومِ کنارِ دیوار..به نیمکت خالی مریم و نگار..به صندلی معلم..کیس را خاموش کردم..کنترل پروژکتور را مرتب و منظم در جای همیشگیاش گذاشتم..اسپیکر را خاموش کردم و دکمه قرمز را برای قطع برق زدم..کلید کمد را برای آخرین بار چرخاندم و درب کلاس را بستم و اشکهایم را در چشمانم حبس کردم....همه چیز تمام شد..همه چیز به همین سادگی تمام شد..
- ۹۷/۰۲/۲۶