-110- دوای درد مردمو از طرف خدا بده..
یکی بیاد بشینه فقط پیشش گریه کنم..نمیدونم چرا..ولی دلم میخواد گریه کنم..به قول سهراب من به اندازهی یک ابر دلم میگیرد..
آرشیو اینجا هم داره به گند کشیده میشه گویا..دلم نمیخواد باشم حتی دیگه..سختمه..کند میگذره..غیرمفید میگذره
همه اینا از نظر روحیه است نه هیچ چیز دیگه.
اون حالتام که نمیدونم چمه..که دیگه اواخر راهه..راهی که برام گنگه..انگار یه هالهه وهم و تردید دور و برمه..
یکی بیاد با هم سهراب بخونیم و گریه کنیم حتی.
اینکه تو این حال روحیم دارم تمام برنامههام رو انجام میدم یعنی هنوز اون امید گندهام تموم نشده..بارقههایی توش وجود داره..
خسته شدم..دروغ نیست ..این حقیقی ترین چیزه..آشوبم..آروم هم نمیشم.
میخوام آروم بشم اما انگار نمیشه.
دلم میخواد از فضای مدرسه دور باشم..خیلی دور..مدرسه حالمو خوب نمیکنه..آدمای توش حس منفی رو بهم منتقل میکنند.
آخ که دلم میخواد اینا رو ننویسم که کسی نخونه که قضاوت نشم ولی چه کنم که جز حرف زدن هم سلاحی ندارم.
احساس میکنم خدای همیشه همراه کشیده کنار..نشسته اون گوشه و دستشو زده زیر چونهاش و داره نگاه میکنه و نگاهش انقدر مرموزه که نمیتونم تشخیص بدم میخواد چیکار کنه.
اعتقاداتم میگه خدا دور نیست..خدا تو آسمونا نیست..خدا تویی..خدا تو وجود توئه..خدا همونه که نفخت فیه من روحی رو گفته.اعتقاداتم میگه از رگ گردن بهم نزدیک تره..ولی..ولی نداره..حقیقتش همینه.
نشونه میخوام..دوباره نشونه میخوام..نشونه واقعی..نشونه امیدافزا..صداها از یادم نمیرن و این گاهی بدترین چیزه..
ته ذهنم میپیچه صداش..که حرفایی رو میزد که نمیخوام حتی به زبون بیارمش..
همه چیز آرومه..حقیقتا همهچی آرومه..درونمه که دوباره گیرکرده تو خودش..بلد نیست آرومش کنه..چرا بلده..
دلم بلده یه جا خیلی خوب آروم بشه..بلده از در بابالجواد وارد بشه..اذن دخول بخونه..بره بهشت ثامن..کفشاشو دربیاره.پلهها رو بدوئه..بشینه کف سنگ سرد..تکیه بده به ستون و زانوهاشو بغل بگیره و زار بزنه..بلده امینالله بخونه..بلده کمیل بخونه..
دلم بلده هر وقت کم آورد بره مشهد..دلم بلده آب سقاخونه بخوره خوب بشه..دلم عادت داره اول صبح تو صحن گوهرشاد بشینه گنبد رو نگاه کنه..دلم بلده صحن انقلاب رو شش بار دوره کنه..دلم بلده وداع کنه و بره بیرون..وسط راه دلتنگ بشه دوباره گیت رو رد کنه بیاد تو..بزنه زیر گریه..وسط حیاط صحن جامع بشینه بگه نمیخوام برم..دلم بلده ساعتها به خادما نگاه کنه..دلم بلده راه تا آبخوری رو هزاربار بره و برگرده..
آره دلم مشهد میخواد..حقیقتش همینه..
چرا ناراحتم؟چرا یادم میره همه این کارا نذر خودشه؟
چرا یادم میره از رگ من به من نزدیک تره..
دلم گیر کرده تو تماشای آنلاین حرم..
پ.ن : نگار به کامنت زیبا تو پست قبل برام گذاشته که فکر کنم برای این دو هفته باقی مونده کافی باشه..
پ.ن : امشب بیدار میمونم و کمیل میخونم..امشب زاریمو میبرم پیشش..
بعدا نوشت : خسته بودم اومدم بخوابم این متن رو چند ساعت پیش نوشته بودم..همونطوری خواب و بیدار صدای تلویزیون بلند شد.."..دوای درد مردمو از طرف خدا بده.."
- ۹۷/۰۱/۲۲