-103- dont be attached
+چرا فکر میکنی همهچیو میدونی؟چرا فکر میکنی قضاوتات درسته درباره بقیه؟چرا نگاهتون انقدر قضاوتگرا است؟
-چرا نباشه؟افتخار میکنیم که هست.
+تهِ این نگاه میشه یه چیی شبیه این آدم! پرِ تشویش و نگرانی..پر از حالِ منفی.
فقط چند روز این دکمه قضاوتتون رو خاموش کنید و
نگاهتونو به دنیا عوض کنید.
حالت تهوع گرفتم، دوباره داره همه چیز برمیگرده به قبل..با خودم میگم کِی نتایج لعنتی المپیاد رو اعلام میکنن من از این دیوونهخونه بیرون بیام..چه دلیلی داره انقدر سرِ کلاسی بشینم که حالمو بد میکنه باعث میشه ترسام برگرده و دست و پام رو شل کنه..چرا باید آدمایی رو دور و برم تحمل کنم که اعصابم رو به هم میریزن.
صداش تو گوشمه..صدای بلند حرف زدنش..داد و بیدادکردنش،نظر دادنش درباره هر چیزی..
برگشتم به ماهِ پیش فکر میکنم به خودِ قبلیم..میفهمم کجای کار مشکل داره.ماه پیش با وجود تمام فشارهایی که روم بود..دادنِ امتحانای ترم تا حد قابل قبولی خوب...کلاسای تا ساعت نه شب المپیاد..کارای کلاس زبانم..ساعت نه شب گشتن دنبال تاکسی و این مسخره بازیا رو داشتم اما آرامش داشتم..میدونین چی میخوام بگم؟روحیهام خوب بود..اون یه ماه آرامش، منو ساخته بود..تا یک هفته بعد شروع کلاسا هم همهچیز خوب بود.ایدهآل بود همه چیز برام.حرص نمیزدم برایِ خیلی چیزا..اما دارم دوباره برمیگردم به اون حالِ بدم..به ترسی که به امیدها غلبه میکنه..نمیخوام برگردم..باید خودم همه چیز رو درست کنم. باید دستمو بذارم رو زانوم و خودمو بلند کنم.
امروز وقتی وسط حرف زدنها قهمیدم حالت تهوع گرفتم و بدنم سست شده بیشتر ترسیدم از همهچی..اینا برایِ خودم نشونههای خوبی نیست.
همه این اوضاع من رو یاد سهشنبه میاندازه..
پ.ن : برگشته میگه :
+فکر میکنی اینا دارن با چه
انگیزهای برا المپیاد میخونن؟فکر میکنی اینا هم عاشق همه درسان؟ولی غر می زنن؟نه!
-از غر نزدن چه نتیجهای میگیرن؟
+تو از غر زدن چه نتیجهای میگیری؟
پ.ن : باید بابت نوشتن اینجا هم به ملت جواب پس بدم!معرکه است واقعا.مجبور به نظر دادن نیستین.
پ.ن : hear i am
- ۹۶/۱۲/۰۵