آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-242- این تکه‌های قلبمونه

يكشنبه, ۸ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۵۸ ب.ظ

 

 

•سحر تو ویدیومسیجی که برام فرستاد از همیشه خوشگل‌تر و کیوت‌تر بود، و داشتم براش توضیح می‌دادم که دلیل این‌همه زیباییش چیه، ماجرا اینه که آدما وقتی کسی رو دوست دارن و کسی دوستشون داره بسیار زیبا و دوست داشتنی می‌شن انگار یه هاله‌ای از نور میاد دور صورتشون و چهره‌شون رو زیبا می‌کنه.

•امروز داشتیم درباره‌ی آدما و روابط پیچیده‌ی انسانی و احساساتمون حرف می‌زدیم و آخر حرف زدن که شد دیدم گلس گوشیم به ریزترین حالت ممکن دراومده و این‌طوری بودم که کام‌ان چطور ممکنه؟ و بله، وسط حرف زدن گلس گوشیم رو کنده بودم و گذاشته بودم وسط، یه ذره من خرد کرده بودم و یه ذره زهرا و آخر بحثمون هیچی ازش باقی نمونده بود و داشتم به این فکر می‌کردم که نظریه‌ی ناخودآگاه فروید واقعاً مناسبه، و چقدر همه‌چی از ناخودآگاهمون سرچسمه می‌گیره.

•هستی رفته مسافرت، و این خیلی عجیبه که دلم براش تنگ شده، این‌که من، انقدر سریع گاردمو گذاشتم کنار و دارم سعی می‌کنم با آدما یک‌پارچه بشم. از این‌که احساساتم داره برمی‌گرده خوشحالم.

• چقدر سکوت آدما و واقعی بودنشون جالبه، این‌که وقتی حرفی نیست سعی می‌کنن سکوت کنن، این‌که بلدن کی تایید کنن، بلدن کی سرشونو تکون بدن و کی به حال خودمون ولمون کنن، انقدر امروز به وجد اومدم که واقعاً ممکن بود برم بگم مرسی از این‌که انقدر باشعورید دوست عزیز، ما دیفالتمون اینه که آدما بی‌شعورن و شما مثال نقضید، پس دمتون گرم!

• دارم چیزای جدیدی کشف می‌کنم یکی از مهم‌تریناش اینه که چقدر آدما می‌تونن در طول یه رابطه خلاق باشن، مثلاً طرف در طول رابطه داشته سعی می‌کرده به طرف مقابلش وزن سماعی یاد بده، آیا زیبا و خلاقانه نیست؟ واقعا که باشکوه و مناسبه.

هرچیزی که از محتاط بودن سرچشمه نگیره منو به وجد میاره.

البته که خیلی وقته هیچی منو اون‌قدر خوشحال یا ناراحت نمی‌کنه و داشتم همه‌ی اینا رو به زهرا می‌گفتم، داشتم می‌گفتم قبل و بعد هر کاری سه برابر از چیزی که باید دارم فکر می‌کنم و این باعث می‌شه یه عالمه انرژی ازم بره و این بزرگ‌ترین معضل این روزامه،و شاید نرگس راست می گفت، یه بدبینی داره تو وجودمون تزریق می‌شه که باعث می‌شه برای هر قدممون خیلی فکر کنیم، بیشتر از چیزی که باید و نیازه.

زهرا بهم امید داد که به زودی از شرش راحت می‌شم و من امیدوارم، مثل همیشه تنها چیزی که دارم امیده!

 

  • آسو نویس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی