آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-53- چشم هایت حرف می زنند

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۳۰ ب.ظ

 

ارسلان (امیر غفارمنش) : گریه کردی؟

لطیف(جواد عزتی) : نه

ارسلان (امیر غفارمنش) : چرا دیگه گریه کردی

لطیف(جواد عزتی) : میگم نه دیگه

ارسلان (امیر غفارمنش) : بیا دیگه از چشمات معلومه که گریه کردی!

لطیف(جواد عزتی) : حرفِ منو قبول میکنی یا حرف چشمامو؟

ارسلان (امیر غفارمنش) :خب معلومه،حرفِ چشماتو...

        /دردسرهای عظیم-برزو نیک نژاد/

  • آسو نویس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی