آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-374- فریادهای بلند الغوث

شنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۰، ۰۲:۳۵ ب.ظ

نیاز دارم آدما بهم مهربونی کنن، نیاز به حمایت عاطفی دارم در جایگاه دربافت‌کننده، بدون اینکه مجبور باشم جوابی به محبت‌هاشون بدم. نیاز دارم آدما باهام مهربون باشن. نه اینکه نباشن، که هستن اتفاقا که اتفاقا گاهی با دعوا کردنشون حب‌شون رو بهم نشون می‌دن. اما دلم می‌خواد کمی محبت دریافت کنم که بتونم ادامه بدم. که دوباره پاشم. الآن از جام پاشدم، راه افتادم اما زور بیشتری می‌خوام.

  • آسو نویس