آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-248- جزییات

سه شنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۸، ۰۲:۴۳ ب.ظ

من می‌رم جلو که آدما رو بشناسم  و به محض این‌که اون آدمم یه قدم میاد جلو، می‌ترسم و می‌کشم عقب.

  • آسو نویس

نظرات (۴)

چقد حس کردم شبیه همیم ...

کاش بشه نترسید و نترسیم ...

Same here

پاسخ:
آه می.دونم

دلتنگیم:*

پاسخ:
وقتی حواست هست خیلی بیشتر دوستت دارم:***
فردا می‌نویسم.حسابی

گفته بودم که همیشه حواسم بهته:***

آخ‌جون

پاسخ:
دورت بگردم بچه :)***
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی