آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

203- بگو!

شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۱۰ ب.ظ

●بعد اون تصادف سنگین تو کما بوده با درصد هوشیاری خیلی پایین و تقریبا دیگه هیچ امیدی به زنده موندنش نبوده..اون شب که مادرش می‌خوابه خواب حاج احمد-همسرش-رو می‌بینه، که بهش می‌گه توی فلان کمد،و توی فلان کیف-کیف شخصیش- و حتی فلان جیب یه‌چیزی گذاشتم برای سجاد اونو بهش بده.

از خواب می‌پره و با این‌که مطمئن بوده بعد از بیست سالی که از شهادت احمدآقا گذشته،هزار بار اون کیف ریخته شده بیرون و آدما توشو گشتن و همه‌چیز رو ریختن بیرون و قطعا خالیه، اما باز طبق همون آدرس می‌گرده و می‌بینه یه ذره تربت اون توئه..تربت حرم امام حسین...و با کلی عجز و التماس اجازه می‌گیره اینو بده به پسرش تا بذارن زیرزبونش و معجزه می‌شه..درصد هوشیاری می‌ره بالا و روند بهبودی شروع به رشد می‌کنه.این‌که احمدآقا کی بوده و چی‌کار کرده این‌که چندین سال از آدمایی بوده که مامان و بابام می‌شماختنش مهم نیست.مهم این‌جا است که شهدا واقعا زنده‌اند و کمک می‌کنن به خانواده‌هاشون، نه تنها خانواده‌هاشون بلکه آدمای دیگه‌ای که صداشون می‌کنند.

همین‌قدر ساده و حقیقی.


●مامان سوگل بعد بیست و هفت سال می‌ره مشهد این مدلی که شب قدر وقتی تلویزیون داره نشون می‌ده حرم امام رضا رو برمی‌گرده می‌گه یعنی تو صحن به این بزرگی جایی برای من یه نفر نیست؟و فردا دوستش زنگ می‌زنه اگه میای مشهد تا ده دقیقه دیگه خبرم کن و خب آره این‌طوری می‌شه که امام رضا دعوتش می‌کنه.

●یه اصطلاحی وجود داره تو هیئتا، که یه‌سری چیزای مخصوص،خوراکی‌هایی که مال هیئت بوده و حالا بعد مراسم مونده رو به‌طور مخصوصی می‌دن به آدمایی که خادم اون هیئت بودند بهش می‌گن این مال سرپاییا است.
وقتی کاری می‌کنم که پشت‌صحنه‌ی یه کار خیر محسوب می‌شه و خودم معمولا نمی‌تونم از اون مراسم استفاده کنم تو ذهنم این اصطلاح می‌گذره که اون مخصوصاش،اون خوباش مال توئه..مال سرپاییا است.
●سوگل می‌گه دیشب قبل خواب به خدا گفتم..یه‌طور خوب و بدون دغدغه‌ای منو ببر انقلاب.
و امروز من بی‌خبر از این ماجرا بعد امتحان بهش گفتم باهام میای انقلاب؟
و وقتی این رو برام تعریف کرد یه‌طوری شدم..این‌که خدا حرفی رو توی دهن من گذاشته باشه که یه آدم دیگه خوشحال بشه..اینا همه معجزه‌های کوچیک‌ان.
بهش می‌گم برام دعا کن هر دعا به ستاره است برای اونایی که آسمون دلشون تاریکه.

دلم تاریکه.


《...یه ضریح امشب تو رویاهات به‌پا کن
برو پایین پا و ارباب رو صدا کن
بگو آقا ما جوونا رو نگاه کن...》

خدایا تلنگرتو دیدم، کمکم کن بلند بشم..کمکم کن راهم آسون بشه خی‌لی آسون بشه و این اتفاق با تقوا می‌افته..پس کمکم کن بیشتر حواسم به تو باشه و به قول نشونه‌ای که امروز از خانم محمدی شنیدم زندگیم رو مدار تو باشه..وقتی رو مدار توام حالم خوبه.

  • آسو نویس

نظرات (۳)

عنوانت را نمی‌توانند پاسخ گفت.
سرها در گریبان است.
معجزه های کوچیک و بزرگ کم داریم این روزا. هوا پسه بچه.

+گفتی هر دعا یه ستاره‌ست یادم افتاد که یه مکالمه رو پست کنم.
پاسخ:
شاید معجزه‌ها انقدر عادی شده‌ن که نمی‌بینیمشون.
+خوشحالمم و منتظر
ان شالله زود زودتر بیوفتی رو مدار =))
پاسخ:
خوابتو دیدم بچه..خواب خوبی نبود 
صدقه دادم.
خوبی؟
وای... چه خوب بود...گریه‌م گرفت:)))
پاسخ:
:)))هر دعا یه ستاره است پس برای منم دعا کنین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی