آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-285- امداد غیبی

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۰ ب.ظ

ماه رمضونی که با ماجده قرآن می‌خوندیم، یه سحری ماجده داشت می‌گفت آدما اگه بر اساس فطرتشون جلو برن، اگه همون فطرت رو پی بگیرن آدمای خوبی می‌شن، حتی اگه دین هم نداشته باشن آدمای خوبی‌ن الآن درست یادم نیست داشت فرق آدمای صالح و مومن رو می‌گفت یا یه چیزی شبیه به این. اما حرفم اینه که ماها شاید زیادی خودمونو می‌پیچونیم. این‌که بدونیم فلان کس چی می‌گه اون مکتب چی می‌گه؟ این تصمیمون داره روی چه فلسفه ای جلو می‌ره؟ تصورمون از کلمات و اتفاقات چیه؟

طبق معمول داشتم مدل رفتاری آدما رو تحلیل می‌‌کردم و می‌گشتم دنبال ویژگی‌های مشترک از آدمای به ظاهر بسیار متفاوتی که من ازشون خوشم میاد اما اگه اینا رو کنار هم بذارم احتمالا ویژگی مشترکی توشون پیدا نمی‌شه. 

این بار هم داشتم فکر می‌کردم و تحلیل می کردم و این جرقه وسط حرفای یکی از همین آدما تو سرم خورد. آدمایی که بر اساس فطرتشون جلو می‌رن. آدمایی که روح آزادی دارن و سعی نمی‌کنن ادای کس یرو دربیارن، اونایی که نسبت به داده‌ها فیلتر دارن و به اصولی هرچند کم پایبندن و این اصول برای خودشونه، ادا و اطوار نیست واسه همین وسطش سوتی نمی دن، اگه اصولت مال خودت نباشه یه جایی کم میاری یادت می‌ره و قاطی می کنی.

 

اون اوایل که سعی می‌کردم قرآن بخونم و تدبری این کار رو بکنم تصورم از وارد شدن به قرآن این بود که الآن به من یه عالمه تصویرهای پیچیده‌ می‌ده که درکشون نمی‌کنم نمی‌فهممشون، باید کلی نیروی فکری صرف کنم تا ببینم خدا چطوری می‌خواد به آدما بگه ایمان بیارن. اما این طوری نبود و من خورده بود تو ذوقم. می دونم که مواجهه‌ی آدما با قرآن بر اساس ظرفیتشونه و این نشون‌دهنده‌ی ظرفیت کم منه، اما اساس حرفم ساده بودن قرآن نیست، اساس حرفم اون بیدار کردن فطرت آدما با چیزای روزمره‌س که نمی‌بینیمشون.اما چیزی که من توی هجده سالگیم منتظرش بودم یه فلسفه‌ی عجیب با دلایل عجیب‌تر و پیچیده برای ایمان آوردن بود که قرآن به من این رو نداد.

قرآن فقط یه کار می کرد سعی می‌کرد فطرت رو توی آدما بیدار کنه. ماجده می‌گفت اصلا دلیل حضور پیامبرا همین بود. اونا فقط می‌خواستن به آدما بفهمونن که عالم غیبی هم وجود داره، فقط می‌خواستن به آدما بگن شما در درونتون یه چیزی دارین که باید پیداش کنین و انگاری اصل ماجرا هم همین بود.

این پیچیده کردن زندگی رو توی من از همین مسئله بگیرید و تسریش بدید به همه‌ی اتفاقات زندگیم. آدم لقمه رو دور دهن پیچوندن همیشه منم.

  • آسو نویس

نظرات (۲)

  • هانیه ‌‌‌‌
  • وقتی انقدر زندگی و آدما پیچیده شدن، ذهن تحلیل‌گر هم لازمه...

    فقط خدا از پَسِ ما برمیاد! 

    پاسخ:
    حقیقتا که فقط خدا از پس ما برمیاد‌

    اونجایی که یه چیزیو از یه کسی یا چیزی طلب می‌کنی با تمام اشتیاق و نمی‌گیری‌ش..

    چرا ما نمیتونیم ساده بگیریم یه ذره؟ 

    پاسخ:
    دقیقا!
    در حالی که شاید اون اتفاقه داره می‌افته اما این تویی که با پیچیده‌تر کردن همه چی نمی تونی دریافتش کنی
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی