آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-291- یادم بمونه

چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۵۸ ق.ظ

باورم نمی‌‌شد. همه‌ی پونزده دقیقه ویس تولدی که سارا بهم داد رو داشتم گریه می‌کردم. انقدر که این دختر دقت‌نظر داره انقدر که دقیق از کلمات و مفاهیم استفاده می‌کنه که از یه جایی به بعد فقط می‌خواستم ویسش تموم بشه. من به سارا قول دادم، امروز بدون این‌که من چیزی بگم سارا ازم قول گرفت، چیزایی گفت که هیچ‌کس در این جهان نمی‌تونست بهم بزنه و اگرم می‌زد من به هیچ‌وجه ازش قبول نمی‌کردم اما سارا فرق می‌کنه. سارا همیشه هزار قدم از من جلوتره و همین باعث می‌شه در برابرش تسلیم بشم. من امشب به سارا قول دادم مراقب باشم مراقب این‌که به چی دل می‌بندم، چی رو مهم و برجسته می‌کنم. نمی دونم سارا یادش می‌مونه یا نه اما مطمئنم از این لحظه به بعد من تمام عمرم و توی تموم موقعیتایی که ممکنه دلم بلرزه صدای سارا توی گوشم می‌پیچه که با اون صدای آرومش و لحن قشنگش می‌گفت ازت می‌خوام که مراقب دلت باشی.

 

  • آسو نویس