آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-209- قضیه اینه

شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۱۲ ق.ظ
《...فکر می‌کردم تا چند ماه دیگه کارا و حرفاش برام تکراری بشه ولی نشد اون هر بار چیز تازه‌ای برای ارائه داره...》
حرف قشنگی نیست؟ یا حتی این روحیه روحیه‌ی جالبی نیست ؟ این بزرگ‌ترین ترس من از هر نوع رابطه‌ایه، ترس از معمولی شدن و تکراری شدن و وقتی این ترسم بزرگ‌تر می‌شه که از اول چیزی برام معمولی به‌نظر میاد وقتی چیزی برای من معمولی شروع بشه دیگه هیچ‌وقت نمی‌تونم شوری رو توش به وجود بیارم.
این چند روز زیاد به پارسال فکر می‌کنم به همه‌ی تصوراتم از آدما. 
فکر می‌کنم این‌که من یه قالب داشتم برای دوست داشتن آدما و پارسال دیدن آدمای جدید با روحیات جدید و متفاوت این معادله رو به هم زد..نمی‌گم کامل چیزی که تو ذهنم بود از بین رفت می‌گم دیدم وسعت پیدا کرد برای شناختن آدما.
نمی‌تونم بنویسم چون از آدما دور شدم وقتی از جمع از مردم دور می‌شم همین‌طوری می‌شم ذهنم خالی می‌شه انقدر پوچ و خالی که به هیچی نمی‌تونه فکر کنه..
انقدر که الآنم پوچم و هیچی برای گفتن نیست.
شایدم واقعاً نباید باشه.
  • آسو نویس

نظرات (۱)

کریه عزیز، رمز نمی‌دی؟ :(🚶🏻‍♀️

پاسخ:
چرا خر زیبا
رمز : 224411
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی