آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

170- سنت یا تجدد

شنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۵ ب.ظ

《... من می‌دونم اگه به خودم اولین قدمشو اجازه بدم تا ته اون بازی باید برم..می‌خوام شبیه تو باشم..می‌خوام بدونم قراره تو دانشگاه چی‌کار کنم..آدمای دیگه بدونن باید باهام چطوری رفتار کنن و این رو به هر قیمتی که شده انجامش می‌دم..این‌طوری حداقل مطمئنم این منم..چیزی که می‌خوام باشم..
می‌گه نترس..بالاخره کسی که شبیهت باشه پیدا می‌شه...》
با این‌که از حال و روزش خبر دارم و می‌دونم جمله‌ی آخرش یه دروغه برای توجیه‌کردن اما باورش می‌کنم.

من همیشه باورش می‌کنم.

  • آسو نویس

نظرات (۳)

  • سجاد عبدی
  • نون قلبو خوردن یا شایدم چوپ قلبو خوردن،چیزایی که میدونی و با مراجعه به قلبت مجبوری کوتاه بیای...
    پاسخ:
    حتی اگه چوب‌خوردن باشه من بهش می‌گم نون‌ِ قلب خوردن.چون قلب راست می‌گه..قلبِ آدم همیشه راست می‌گه حتی اگه درست نگه
    چه قد شبیه منه :)
    پاسخ:
    یه روحهه که تو روح همه‌ جریان پیدا کرده
  • مجذور کاف
  • ما رو هم باور کن بلاسوخته. 
    پاسخ:
    خودت خبر نداری
    من باورت می‌کنم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی