آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-167- چشم، آیینه‌ی روح

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۵:۳۷ ب.ظ

شبیه وارد شدن به بازی‌ای می‌مونه که قواعدشو بلد نیستی، فقط سعی می‌کنی صحیح‌ترین کار رو توی لحظه انجام بدی اما این‌که اون‌کار واقعا صحیحه یا نه کسی چه می‌دونه؟
این‌که اون بیرون چه شرایطی تو رو احاطه کرده ،چندنفر گیرت انداختن وسط یه محاصره و مدام می‌زننت و تو فقط می‌تونی از خودت دفاع کنی.
اما درست همون وقته که دورت حصار می‌کشی،از دنیای آدما دور می‌شی و سعی می‌کنی با چیزی که درونته زندگی کنی..دیگه هیچی عمیقا خوشحال یا ناراحتت نمی‌کنه،نمی‌تونی ساعت‌ها به چیزی فکر کنی و غرق لذت بشی.
کاری رو انجام می‌دی که حق مسلمته اما آدما به خودشون اجازه می‌دن مسخرت کنن،آرزوهاتو به بازی بگیرند و از حرفات جاهایی رو که دوست دارند بکشن بیرون و همون رو تا چندین روز به روت بیارند..چون تو دورت حصار کشیدی و دیگه نمی‌تونی از تله‌ی خودت بیرون بیای.
و توی این مرحله دیگه هیچ حرفی رو باور نمی‌کنی ..هیچ شوخی‌ای برات یه شوخی ساده نیست..هیچ به‌خدا با تو نبودمی قسم راست نیست و هیچ دوثت دارمی قابل اعتماد نیست.چون تو دورت حصار کشیدی نمی‌خوای کسی رو وارد این محدوده بکنی..حتی اگه دیگران هم بخوان تو نمی‌تونی..چون ترسیدی..چون آدما ترسوندنت.
وقتی خودتو دوست نداری همه‌ی محبتا به چشمت دروغین میاد..فکر می‌کنی همه‌ی تعریفا از تو یه شوخیِ مسخره است برای از سر باز کردن.
درونت نمی‌خواد باور کنه این حصار باید یه‌جایی بشکنه..اصلا به‌فرض باور کنه..کیه که بتونه این حصار رو بشکونه؟

تهش چی می‌شه؟تبدیل می‌شین به یه آدم منفرد که نمی‌ذاره هیچ‌کس به محدوده‌ی امنش تجاوز کنه،تهش می‌شه یه جوجه‌‌ای که زیر بارون پرای کوچیکش خیس شده اما حاضر نیست رو به هیچ‌کس بزنه و انقدر زیر بارون می‌مونه تا سرما گرمای قلبشو منجمد کنه..
"تو چشم آدمایی که دوستتون ندارن مستقیم نگاه نکنید چون چشم آیینه‌ی روحه"

پ.ن : زندگی در لای رگ‌هایم فسرد

ای همه گل‌های از سرما کبود

|از سرما کبود-آیدا شاه قاسمی|

  • آسو نویس

نظرات (۳)

  • انگشتر نقره
  • عالیه وبلاگتون 
    پاسخ:
    ممنون
    همیشه یادت بمونه کجاست خونه
    مهم نیست اونا دارن چی رو نشون می‌دن 
    منتظر کسی نباش که حصارتو بشکنه دختر من. 
    پروانه باش. بیرون بزن ازش. 
    پاسخ:
    انرژیامو جمع می‌کنم..و پروانه می‌شم..
    تشبیه اولش و خیلی دوست داشتم.
    پاسخ:
    شبیه وارد شدن به بازی‌ای می‌مونه که قواعدش رو بلد نیستی؟
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی