آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-151- روزنوشت

دوشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۷، ۰۲:۴۴ ب.ظ

خب منطقیه.
چرا باید ازشون توقع همچین کاری رو داشته باشم؟وقتی من حتی خودم نبودم..انقدر که خودم خودمو باور نمی‌کنم.پس چطوری می‌شه از بقیه توقع باور کردن داشت؟حتی بیشتر از چیزی که باید بودن.بیشتر از چیزی که فکرشو بکنی.فاطمه تو نبودی.تا همینجاشم زیاده.بفهم اینو.بفهم که وقتی چیزی که می‌خوای دریافت نمی‌کنه تقصیر خودتم هست..چرا باید توجه کنه وقتی چیزی برای ارائه نداری.
نگاه کن دور و برتو..ببین کسی که الآ کنارت نشسته و داره غصه می‌خوره اگه تو به جاش بودی چی کار می‌کردی.اگه اون جای تو بود چی.
پس رها کن.
قبول کن.
بپذیر.
اگه هیچ کس هم نمونه منطقیه.
فقط یه چیزیو می‌دونیم که شاید دلت نخواد درباره‌ش حرف بزنی.

  • آسو نویس