آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-147- نامه به بابالنگ‌دراز

جمعه, ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۰۱:۱۴ ق.ظ

بابایِ من

روز به روز مطمئن‌تر می‌شوم که این نگاه ریزبینانه به نوعی مشکل روان‌شناختی مربوط می‌شود..وگرنه چطور می‌توانم عضلات کنار چشمش، که موقع بلند خندیدن جمع می‌شود را فراموش نکنم؟

  • آسو نویس