آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-140- از تو که جسارتمو می‌گیری

پنجشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۳۵ ق.ظ

از جشن قبولی المپیاد متنفرم..از اینکه بقیه از خوشحالیم خوشحال بشن هم متنفرم..از مهربونیای ظاهری دیگران متنفرمم.. از هرچیزی که مربوط باشه به کلیشه متنفرم..از هرچیزی که غیرواقعی باشه..از بودن همراه با ترسِ آدما تا سرحد مرگ متنفرم.

《...من صبح که پا می‌شم، دلم می‌خواد کسی باهام حرف نزنه… می‌خوام از خونه که برم بیرون، کسی منتظرم نباشه که برگردم… دل کسی واسم تنگ نشه… کسی منو نخواد… می‌خوام تنها باشم…》

/کنعان/

  • آسو نویس