آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-127- خواب

دوشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۳۴ ق.ظ
وقتی با گریه از خواب می‌پرم و سرمو روی زانوهام می‌ذارم و دوباره گریه می‌کنم دلم برای خودم می‌سوزه‌.
توی خواب التماس می‌کردم : 《...منو از این کابوسِ لعنتی بیدار کنید...》
  • آسو نویس

نظرات (۴)

حالا چرا اینهمه حال بد؟؟؟!
پاسخ:
نمی‌دونم.شاید واقعا نمی‌دونم چمه.
خداونداگارا
ینی اگه فقط امتحان ترم بود، می‌اومدم سراغت خودم..
ولی تموم می‌شن این روزا، مطمئن‌م.
پاسخ:
وقتی نمی‌دونم چمه.
شایدم انکار می‌کنم..نمی‌دونم جدا
چشمتون پر اشک اباعبدالله
داشتم فکر می‌کردم که حتا داری بیشتر از یه دونه کنکور می‌دی :-نگاه‌به‌بالا =))) :-”
و این که، بلکه یه کم کاسته باشه از دل‌تنگی‌ه اون یه ساعت...!
پاسخ:
هفت هشت تا=)))
امیدوارم همه چی مثل قبل بشه و برگرده
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی