آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

آســـو

تا افق را نظاره خواهم کرد

هوا که آرام شد به خوشحالی هایمان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که دنیا جای عجیبی است،هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و در عین حال همه چیز قابل پیش بینی است.
مدام میدوی و میدوی و گاهی میرسی و گاهی هم نمیرسی...در بین راه زمین میخوری و بلندت میکنند...امیدوار میشوی و ناامید میشوی...پر و خالی میشوی...
با آدم هایی روبه رو میشوی...که هیچ کدامشان شبیه هم نیستند و دقیقا شبیه هم هستند،دنیا مکان عجیبی است...پر از تعادل است و تعادلی ندارد...

بایگانی
نویسندگان

-55- فرصت هایِ طلایی برایِ رشد

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۳۱ ب.ظ

تا همین چند وقت پیش اینقدر فاز روشنفکری گرفته بودم که فکر می کردم هر انسان برای تک تک کلماتش برنامه ریزی می کند و هدفی از گفتن آن یک کلمه دارد یا اگر فردِ محبوبِ شخصیتیِ من عکس العملی را نسبت به اتفاقی نشان می داد، رفتارش را موشکافی می کردم و با خودم زمزمه می کردم  به چه چیزی فکر می کرده که این واکنش را نسبت به این انتخاب انجام داده است و بالعکس اگر او فردی بود که من هیچ جوری آبم با او در یک جوب نمی رفت به این فکر می کردم که او چ قدر آدم پستی است که این طور برنامه ریزی کرده است...

تا همین چند وقتِ پیش اکثر معلم ها و تمامِ آدم هایی که در راستای کارِ فرهنگی تلاش میکنند را ستایش می کردم و خوشحال بودم که دغدغه شان فرهنگ و شعور ملی است و پُزِ شعورشان را پیشِ همه می دادم...
آدم هایی که در رسانه ملی،کار میکنند و یا آن هایی که روزنامه نگاری می کنند و حداقل برایِ خودشان آدم هایِ خاصی هستند را بزرگ می پنداشتم...

من تا همین چند وقتِ پیش همه آدم ها را خوب می دانستم و معتقد بودم هر کس انگیزه ای دارد که برایش کار میکند نفس می کشد و حرف می زند...حتما انگیزه ای پشتِ این کارمندیِشان هست...فکر می کردم که آدم هایِ زیادی وجود دارند که برایِ هدف هایشان تلاش می کنند و اگر می گذاشتند همه این ها آدم های خاصی می شدند..حالم تا یک مدتِ زیادی خوب بود و فکر می کردم که تمامِ انسان ها از شعور بالایی برخوردارند که این شعور باید کشف شود...تصور این همه خوشبختی در دنیا برایِ همه تصور زیبایی است که اگر واقع بین باشیم گمان نمی کنم خی لی خوشحالی دوام داری باشد.



گمانم به خوب بودنِ آدم ها بود،به اینکه پشتِ هر رفتار و جمله ای، حتی بالا انداختن ابرو و چشمکی، فکر نشسته است...و خودم همیشه سعی کرده بودم که اینطور باشم، یعنی اگر قرار است جایی بروم تمامِ حالت های ممکن را تصور کنم و برای هر کدام رفتاری را در چنته داشته باشم...من زیاد زندگی را جدی گرفته بودم و تمامِ اشتباهم همین بود.
هیچ وقت اجازه نداده بودم زندگی بر رویِ همان روالش جلو برود و مرا در خود رشد دهد، نه اینکه برنامه داشتن چیزِ بدی باشد که ابدا منظورم این نیست...فقط می گویم زیادی آدم ها را، آدم حساب نکنید، خیلی چیزها را جدی نگیرید چون خودتان را عذاب می دهید و چیزی که روزها آرامش را از شما گرفته و شب ها خواب را از چشمانتان ربوده است برای طرف مقابلتان چیز مهمی نبوده است...

خودتان سعی کنید همیشه آدم حسابی باشید و تکلیفتان با خودتان روشن باشد،شخصیت مناسبی داشته باشید که از نشان دادنش خجالت نکشید...سعی کنید خیلی از مهربانی ها را برایِ آدمِ مناسبش خرج کنید اما زیاد به درونِ آدم ها فرو نروید،آدم هایِ زیادی هستند که تنها از دور زیبا نشان می دهند، اگر کسی را برایِ خودتان اسطوره کردید بگذارید همان قدر اسطوره بماند، رفتارهایِ خوبی که از او برای همیشه به یادگار نگه داشته اید را فراموش نکنید و اگر این تصویرِ ذهنی مدام به شما امیدِ زندگی و پیشرفت می دهد مراقب باشید که با جدی گرفتنشان و موشکافی کردن زندگیِ آن ها این امید را از بین نبرید ... بگذارید اسطوره هایتان همان قدر اسطوره باقی بمانند؛ درست ترش این که زیاد نزدیک آدم ها نشوید...خیلی ها از دور قشنگ دیده می شوند...

  • آسو نویس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی